زمان بچگی
وقتی یه چندتا امتحان و کار همزمان بهم میخورد
استرس میگرفتم
نه اینکه استرس افتادن بگیرم ها
استرس بهترین نشدن داشتم
یه کوچولو
وقتی مامانم یا بابام یا هرکس دیگه ای که حرفش برام حجت بود
بهم میگفت بابا من اینا رو راحت پشت سر گذاشتم خیالم یهو از همه چیز راحت میشد
میرفتم و بهترین کارا را میکردم و بهترین میشدم
اینا همش غیر مستقیم بود
هیچ وقت مستقیم نگفتم که فردا کلییی بدبختی دارم، همیشه مثال زدم براشون، یا خواستم خاطره تعریف کنن برام از اون شرایط

حالا فهمیدم که دیگ خیلی از ترفندای بچگی جواب نمیدن و باید حذف شن

 

#و در حوالی ما همچنان چراغی روشن است اما هوا تاریک است

#زمان لازم است برای هر تغییری اگر عمر کفاف دهد

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چاپ دیجتال - چاپ افست - سازه نمایشگاهی سایت فلزیاب تشریفات عروس گردنبند اسم تولدم 26 دی باربری خرید لپ تاپ سوسه